علی شیرازی

روزنامه‌نگاری، شعرها و نوشته‌ها

علی شیرازی

روزنامه‌نگاری، شعرها و نوشته‌ها

روزنامه نگاری و مقالات فرهنگی و هنری، سروده‌ها، درد دل‌ها و مصاحبه‌ها

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

آواز خواندن با طناب پوسیده‌ی تقلید

علی شیرازی

[ علی شیرازی - آوازخوان و آوازپژوه ]


قرار است در این نوشتار کوتاه و محدود پیش رو، در مقام پاسخ به این پرسش مهم (اما) تکراری بربیایم که «چرا شیوه‌های آوازی متعددی در ایران وجود ندارد؟».

«حقیقت» آن است که از قضا شیوه‌هایی هم در آوازِ کم‌جان و بی‌رونقِ این سال‌ها وجود دارند و نفس می‌کشند اما «واقعیت» این است که پنداری ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا فقط یک شیوه بمانَد و دیده شود. همین چند سال پیش وقتی داشتم با یکی از مسئولان واحد موسیقی صدا و سیما درباره ارائه و سپس تصویب یک تصنیف با صدای خودم صحبت می‌کردم -که بعد هم تصویب شد و به کنداکتور پخش راه پیدا کرد- با او در میان گذاشتم که به ازای هر تصنیف و ترانه، فرصت بدهد (بدهند) یک قطعه آواز هم ضبط کنم. او پاسخی غم‌انگیز و در عین حال گویای وضع موجود به من داد:

«آواز، کم پخش می‌کنیم. همان شکل محدود پخش هم به ساعت‌های کم‌شنونده مانند نیمه‌شب‌ها اختصاص دارد. از آن مهم‌تر اینکه صدا و سیما فقط از خوانندگان مشهورتر آواز پخش می‌کند.»

منظورش هم این چند خواننده‌ای است که شنونده موقع پخش صدای آن‌ها در تشخیص درست و دقیق نام‌شان دچار سردرگمی می‌شود؛ از بس که همگی شبیه به هم می‌خوانند.

پرسیدم: «خب چرا فقط همین چند نفر؟!» بعد سعی کردم به شیوه خودم که سال‌ها است درباره آواز می‌نویسم و گاهی هم سخن می‌گویم، او را متوجه جایگاه رفیع این هنر بکنم. فایده نداشت! گفت: «آواز، مخاطب ندارد. این تصنیفی هم که شما خوانده‌ای فاخر هست ولی سعی کن کارهای بعدی‌ات شاد و ریتمیک باشد تا بیشتر به کنداکتور پخش راه پیدا کند. امروز برای مردم، نه آواز جاذبه‌ای دارد و نه این تصنیف‌های فاخر، فقط شاد!»

راستش با تصویب و تأیید آن تصنیف، حالا که -پس از سال‌ها خواندن- توانسته بودم به زعم خودم، از سدی محکم عبور و به رسانه راهی بیابم، امیدوار بودم به همین ترتیب، سالی چند آواز جدید لابه‌لای کارهای ارکستری و تصنیفی بخوانم و برای پخش به رادیو و تلویزیون بدهم. با این برخورد هم -با اینکه حسابی توی ذوقم خورده بود- باز هم کوشیدم با دلایلی که می‌آورم، آن مسئول را قانع کنم. گفتم: «خب شاید آوازهایی که این عزیزان می‌خوانند جاذبه‌ای نداشته باشد؛ باید فرصت بروز به آوازخوان‌های دیگر هم داده شود. این عزیزان همگی یک‌شکل و یکنواخت می‌خوانند.» لازم نمی‌دید که من حرفم را تمام کنم. گفت: «شرایط همین است که به ما گفته‌اند. آواز محدود پخش می‌شود، آن هم از همین چند نفر آدم شناخته‌شده. شما هم به فکر تولید کارهای شاد و جدید باش!»

پس از این مذاکره تلفنی، تا چند روز غمگین و نومید بودم. این، وضعیتِ رسانه‌ای است که خود را «ملی» معرفی می‌کند و -از جمله- باید دغدغه فرهنگ و هنر به‌ویژه شاخۀ مهم آن یعنی موسیقی و آواز ملی و دستگاهی را هم داشته باشد.

***

بهار سال 1394 است. برای راه‌اندازی نخستین نشست از سلسله‌جلسه‌های ماهانۀ «شب آواز ایرانی»، سخت دارم به این در و آن در می‌زنم. از جمله با استادم رضا رضایی‌پایور -که ربع قرن پیش، یک دوره ردیف آوازی را نزد ایشان گذرانده‌ام- مشغول رایزنی با هدف دعوت افراد بیشتری از اهل موسیقی و آواز به نشست هستم. اگر سالن در همان جلسه‌های نخست پر شود، برنامه پا می‌گیرد و با موفقیت به راهش ادامه خواهد داد.

استادم می‌پرسد: «هدفت از راه انداختن این برنامه چیست؟» می‌گویم: «دوست دارم آن‌هایی که متفاوت می‌خوانند و کسی را هم ندارند که پشت‌شان بایستد و از آن‌ها حمایت کند، شناسایی و بعد هم از طریق این برنامه به دیگران بشناسانم.» می‌گوید: «فکر می‌کنی بتوانی چند آوازخوان متفاوت را پیدا کنی؟» می‌گویم: «نمی‌دانم ولی همین‌طوری خودم چند نفری را می‌شناسم. امیدوارم بعدش هم این افراد پیداشان شود و خود را به برنامه معرفی کنند.»

دو سه جلسه می‌گذرد. برنامه دست‌کم در جلب مخاطب موفق عمل می‌کند. رضایی‌پایور نیز به همراه چند استاد و پیشکسوت دیگر همه‌جوره پای من و برنامه می‌ایستند. روزی ایشان از من می‌پرسد: «حالا که چند ماه از برنامه‌ات گذشته و می‌بینی که برخلاف پیش‌بینی تو، سر و کلۀ خواننده‌های چندان متفاوتی پیدا نشده...» درست می‌گوید اما من امیدم را از دست نمی‌دهم. در برنامه‌های بعدی، چند صدای نسبتاً متفاوت به برنامه می‌آیند و خوب هم می‌خوانند. امیدهایی به وجود می‌آید اما برگزارکنندۀ رسمی نشست، تداوم حضور مرا تاب نمی‌آورَد. نومیدتر از همیشه مجبور به کناره‌گیری می‌شوم. حیف شد، صداهای متفاوت داشتند کشف می‌شدندها...!

***

چند ماهی به این در و آن در می‌زنم. شهرام صارمی و فرهنگسرای ارسباران پناهم می‌شوند و مرهم زخم‌های آوازی‌مان در مسیر برافروختن دوبارۀ تنور آواز ایرانی. «آیین آواز» شکل می‌گیرد؛ به لطف مدیریت شهرام بر موسیقی آنجا و اعتبار مجموعه. اعتماد اهل موسیقی و آواز هم بر شانۀ من سنگینی می‌کند و برنامه، ققنوس‌وار بر خاکستر «شب آواز» شعله می‌کشد. صداهای متفاوت، بیش از همیشه یکی‌یکی از راه می‌رسند. حالا دست‌مان حسابی پر است. یکی دو بار در میانه‌های برنامه بغض می‌ترکانم که این‌همه صدای خوب تا حالا کجا بوده‌اند؟ سیدرضا طباطبایی، محمدتقی سعیدی، امیر مداح، مرتضی غزنوی، محمد ملاآقایی، مسعود مظلوم، علی‌اصغر فروزان‌‎فر، احمد بیرانوند، سروش فیروزیان، امیرمهدی زمانی و...

خیلی‌های دیگر هم هستند. از همۀ سنین و در همۀ سطوح آوازی: استاد، مدرس، هنرجو، خواننده و... همگی هم زحمت کشیده‌اند. برخی از این عزیزان و اسم‌هایی که از قلم افتاده‌اند، حتی چند آلبوم منتشر و کنسرت هم برگزار کرده‌اند. پس چرا تا حالا صدای‌شان به جایی نرسیده است؟! چرا حتی اهل موسیقی هم بعضی از این نام‌ها را نشنیده‌اند. مگر آواز، هنر ملی و باعث افتخار ما نیست؟ مگر این عزیزان برای بالندگی این هنر تلاش نکرده و بعضی‌شان (طباطبایی، سعیدی، مداح، غزنوی، ملاآقایی و مظلوم) عمری را پای این کار نگذاشته‌اند؟

***

میخ‌های آماده کردنِ تابوت برای پیکر نیمه‌جان موسیقی و آواز ملی ما، از حدود ۵ دهه قبل، توسط عده‌ای با گرایشات سیاسی زده شد. هنوز خیلی مانده بود به انقلاب. این عده با اشتهایی عجیب و غریب، تقریباً تیول تمام عرصه فرهنگ و هنر را در دست داشت. طرفه آنکه مدیرانی هم در سیستم دولتی فرهنگ و هنر و رادیو و تلویزیون، جا خوش کرده به «حفظ و اشاعه»ی منویات ایدئولوژیک حزبی و سیاسی‌شان مشغول بودند. خلاصه، شهر فرنگی بود!

موقعیت خوانندگان مجموعه برنامه‌های رادیویی «گل‌ها» آن‌قدر میان عام و خاص محکم بود که حتی با رونق موسیقی پاپ محبوب جوانان نیز کسی از آن دل نمی‌کَنَد. آری، لقمه چرب‌تر از آنی است که قیدش را بزنی! حسابش را بکنید، این شهرت و محبوبیت می‌تواند در خدمت ما باشد و به وقتش همه‌جوره به کارمان بیاید. این‌گونه هم می‌شود. راهیابی به مدیریت مجموعه برنامه‌های «گل‌ها» و اصلاً مدیریت موسیقی رادیو، حضور در جشن هنر شیراز، راه‌اندازی برنامه رادیویی «گلچین هفته»همه و همه کارساز می‌افتند و دانشکده هنرهای زیبا هم که مثل بسیاری از نهادهای دانشگاهی وقت در تیول همین عده است.

امکاناتی غبطه‌برانگیز که در آن بزنگاه تاریخی و حتی برهه‌های بعدی و بعدی هم می‌توانست به بالندگی موسیقی ملی و آواز ما و در نتیجه، ایجاد اتحاد و همدلی میان صاحبان همه سلیقه‌ها بینجامد؛ اما شد آن‌چه نباید می‌شد و انواع برچسب‌ها بود که روانۀ نام و چهرۀ پرچم‌داران اصلی میدان موسیقی (مشخصاً رادیو ایران که بسیار پرطرفدار و دارای نفوذ در میان مردم بود) شد.

اوج‌گیری انقلاب و مشارکت گروهِ نزدیک به تفکرِ در حال رشد و میدان‌داری تدریجی عرصه موسیقی در یک دهه‌ی منتهی به 1357 در این رخداد تاریخی، به همراه بایکوت یک‌شبۀ تمامی چهره‌هایی که ممکن بود مردم را به یاد پیش از انقلاب بیندازند هم به کلی فضا را بست و آن نام‌های موسیقایی و آوازی بعضاً حتی تا دم مرگ نیز ممنوعه به حساب می‌آمدند. در تمام آن سال‌ها و دهه‌ها هم فقط یک مدل و شیوه در آواز و موسیقی، تبلیغ و تمجید می‌شد و جوانان علاقه‌مند هم بدان راه تمشیت می‌شدند.

***

آواز پس از انقلاب میدانی با قهرمانی تک‌نفره و ابدی بود که البته ابدی نماند. مدیحه‌سرایان و هواخواهانِ پهلوان زنده، آن‌چنان در وصف طلایه‌دارشان سنگ‌تمام گذاشتند که گویی آواز ایرانی را هیچ‌گاه چنین شکوه و بالندگی‌ای نبوده است! حتی غیب‌گویی کردند که ۲۰۰ سال آینده هم آواز، چنین صدایی را به خود نخواهد دید؛ حال آنکه غیب‌گویی فقط کار ساده‌اندیشان است و بس. مگر کسی فکرش را می‌کرد که نفت (طلای سیاه) روزگاری به هر بشکه، منفی ۴۰ دلار برسد و سوداگرانش را به خاک سیاه بنشانَد؟

باری، روزها، هفته‌ها، ماه‌ها، سال‌ها و دهه‌ها از پی هم گذشتند و محصولات این شیوه آوازی، یکی پس از دیگری در بازنمایی صدای طلایه‌دار کوشیدند. هر روز که گذشت، آواز یتیم‌تر و بی‌کس‌تر از همیشه رخ نشان داد و اینان دم از اعتلای آواز زدند؛ در حالی که نمی‌شد صدای استاد را از شاگرد و پدر را از پسر تشخیص داد. یعنی آواز ما -در واقع آوازی که آن‌ها برای این سال‌ها و دهه‌های ما تدارک دیده بودند- به روزی دچار شد که خواننده‌اش موجودیت نداشت و اسمی را نمی‌شد در پس یک صدا تشخیص داد و به او دل بست. اما این گروه هم پا پس نکشیدند و هرچه بیشتر در سربرآوردن خویش و مدل ابتر خوانندگی‌شان کوشیدند. در حالی که شام و ناهاری در کار نبود و تا دل‌تان بخواهد، آفتابه و لگن خودنمایی می‌کرد.

تکنیک فلان خواننده را به سخره گرفتند؛ در حالی که از قضا، او در تکنیک برترین بود. داشتن صدا را در خوانندگی علی‌حده حساب کردند؛ در حالی که صدای خوش، صورتی است بر سیرت والای آواز.

و این‌گونه به امروز رسیدیم که کاش نمی‌رسیدیم.

کاش لااقل لَختی هم که شده، با چشمان باز بر آیینۀ صدای خویش می‌نگریستند. کاش با طناب پوسیدۀ تقلید و خواندن به زور تبلیغ، بالا نمی‌رفتند. کاش مجالی هم به دیگری و دیگران می‌دادند. کاش..

منبع: 

موسیقی ما

نویسنده:

  • علی شیرازی
  • ۰
  • ۰

در آواز بجای تقلید باید به فرم توجه کرد

 رواج تقلید در آموزش آواز آغاز ابتذال است

تهران- ایرنا- خواننده موسیقی ایران ضمن انتقاد از شیوه‌های مرسوم آموزش آواز در موسیقی ایران، گفت: امروزه اکثر شیوه‌های آموزشی آواز تقلیدی از یک شیوه که در آن توجه چندانی به مقوله فرم آوازی نشده و در عوض از هنرجو یک مقلد ساخته است.

علی شیرازی همواره نگاهی منتقدانه به اوضاع آواز معاصر ایرانی داشته است. در عین حال با ارائه مقاله‌های تخصصی و بحث‌های فنی در گوشه و کنار و همچنین راه‌اندازی برنامه‌های فنی و تخصصی همچون آیین آواز به ارائه راهکار برای برون‌رفت از وضع موجود نیز اندیشیده و در برخی از موارد هم بصورت علنی و رسمی زبان به انتقاد گشوده و مدعی شده است که امروزه آواز ایرانی مبتلا به ابتذال شده است.
خبرنگار فرهنگی ایرنا با این هنرمند موسیقی درباره موضوع فرم در آواز ایرانی و اوضاع و احوال آواز ایرانی در سال‌ها و دهه‌های اخیر نیز به بحث، گفت و شنود نشسته‌ که می‌خوانید:

ایرنا: اخیرا بسیار منتقدانه با مقوله آواز در ایران برخورد داشتید و این هنر را مبتلا به ابتذال دانستید، چرا؟

شیرازی: خُب شاید دلیل مهمش این است که دیگر نا و نفسی برای این هنر نمانده است. حسابش را بکنید آوازی که تا چند دهه پیش در زندگی مردم جاری بود حالا تقریباً از زندگی‌شان حذف شده است. در حالی که هر از گاه وقتی اینجا و آنجا آوازی اجرا می‌شود گاهی استقبال خوب مردم را هم می‌بینیم. درست شب یلدای دو سال قبل من به همراه گروه موسیقی‌ام برای اجرای برنامه به یکی از معتبرترین دانشکده‌های پزشکی پایتخت دعوت شده بودم. آنجا پر بود از جوانان مشتاق و آینده‌دار که برای برگزاری جشن کنار هم جمع شده بودند. وقتی روی صحنه رفتیم، طبق روال همیشگی‌ام سه چهار بیت آواز خواندم. آوازم در دستگاه ماهور اجرا شد. بعد هم به ضرورت جشن فرخندۀ آن شب کوشیدم چند تصنیف سنگین و شاد بخوانم. خلاصه برنامه خوبی شد و استقبال دختران و پسران دانشجو فوق‌العاده بود.
در این چند ساله، بخصوص  هر وقت این طرف و آن طرف می‌خواهیم اجرای موسیقی بکنیم، غریب و آشنا به غلط می‌گویند که مردم دیگر حوصلۀ آواز شنیدن را ندارند. اما بدرستی بیان نشده که مردم، حوصلۀ شنیدن چگونه آوازی را ندارند؟

ایرنا: مردم، حوصلۀ شنیدن چگونه آوازی را ندارند؟

شیرازی: این قصه سر دراز دارد. خب باید ببینیم چه جور آوازی در این چند دهه و بخصوص چند سالۀ اخیر عرضه شده که مردم را دلزده کرده است؟
اگر به خروجی کلاس‌های آوازمان نگاه کنیم، صدای بیشتر هنرجویانی که به عنوان خواننده پس از خروج از این کلاس‌ها به فعالیت مشغول می‌شوند تقلیدی و تکراری است. اما با تعجب می‌بینیم که متأسفانه مدرسان این کلاس‌ها با اصرار به روش قبلی خود ادامه می‌دهند.
سؤال من از این مدرسان گرامی این است که آیا هیچ وقت به نظارۀ حاصل کار خودشان نشسته‌اند؟ آیا همه همّ و غم‌شان این است که صداهایی کم‌جان و بی‌حس و حال تربیت کنند که شنیدن‌ این صداها کمترین اثری را در شنونده نگذارد و حتی او را دلزده کند و بدتر از آن اینکه شنونده را به صدای خوانندگان سبک‌های دیگر متمایل کند؟
این جور نگاه کردن به مقوله تربیت هنرجو از سوی این مدرسان به نظرم چیزی جز ابتذال نیست. تازه، کار به اینجا هم ختم نمی‌شود. برخی از همین مدرسان در معدود جشنواره‌های موسیقی کشور، صاحبان همین صداها را به عنوان خوانندگان برتر برمی‌گزینند و اینجا و آنجا هم از صداهای‌شان تعریف می‌کنند.

ایرنا: قدری درباره این مشکلات واین صداها توضیح دهید.
شیرازی: بیشتر این صداها برآمده از کلاس‌هایی هستند که به روش‌های قدیمی و نخ‌نما هنرجو را تربیت می‌کنند. خودِ معلم دانسته‌هایی محدود حداکثر در زمینه ردیف آوازی دارد که در دو سه دهۀ اخیر مبحث صداسازی هم به آن اضافه شده است. درکل از این دو ظرف که مظروفی معیّن دارد چیزی بیش از این هنرجویان فعلی بیرون نخواهد آمد.
صداها باریک و به دور از آن حجم مفیدی هستند که صدای هر انسان می‌تواند داشته باشد. بنابراین در تولید صدا به شکل طبیعی دچار مشکل می‌شوند. در مرحله بعدی صدایی که باریک و غیرطبیعی باشد در تولید تحریر درست و سالم ناموفق خواهد بود.
از همه بدتر اینکه این کلاس‌ها چیزی جز تقلید به هنرجو نمی‌دهند. در حالی که آواز ایرانی نه در ردیف به تنهایی تعریف شده، نه در تقلید همیشگی.
حقیقت اینجاست که آواز ایرانی در مقولۀ فرم خلاصه می‌شود. کار مدرس آواز نیز ساده‌سازی مفاهیم فرمیک ردیف و تولید صدا و بعد هم طراحی آواز برای خواننده است. یعنی از طریق سادگی در بیان می‌توان هنرجو را با آواز همراه کرد و او را راه برد. تقلید نه تنها به فرم در آواز ایرانی راه ندارد، که حتی هنرجو را از فرم به عنوان طلایی‌ترین بخش از فراگیری و بعد هم اجرای آواز به دور می‌دارد. این هم یک بخش دیگر از تبیین مقولۀ ابتذال آواز.

ایرنا:در مقابل آسیب‌هایی که برشمردید، چاره کار چیست؟
شیرازی:‌ صدا هم مثل میوه باید برسد تا حسابی مزه کند. متأسفانه ما سال‌هاست در حال مصرف میوه‌های کال آواز ایرانی هستیم. وقتی نهایت تلاش یک مدرس آن هم از نوع باسابقه‌اش این است که هنرجوی او فقط ادای استادش یا خودش را دربیاورد نتیجه از پیش معلوم است.
فرقی هم نمی‌کند که صدای استاد شجریان باشد یا کسی دیگر. در واقع استاد شجریان به مدت پنج شش دهه شاید بیش از بسیاری از آوازخوانان تاریخ ۱۱۵ سالۀ ضبط موسیقی در ایران از خودش اثر بجا گذاشته است.
هیچ کپی‌ای نه تنها از اصل بهتر نمی‌شود که حتی با اصل خودش برابری هم نمی‌تواند بکند. اینگونه است که از فرم در آواز ایرانی غافل می‌مانیم و کلاس‌های ما بجای تولید خواننده و آوازخوان به محلی برای تربیت مقلد و کپی‌کار بدل می‌شود. 
این چرخه سال‌هاست در حال تکرار شدن است. از آن طرف هم وقتی هنرجوی بخت‌برگشته مجبور می‌شود صدایی را تقلید کند که از خودش حجم بیشتر یا کمتری دارد و در تحریرها لنگ می‌زند، هاج و واج نزد ما می‌آید و ما هم مرهمی ناکارا و بیهوده به نام صداسازی برایش تجویز می‌کنیم.

ایرنا: مقوله صداسازی مدتی است که بسیار مورد توجه قرار گرفته است.صداسازی دقیقا چیست؟ 
شیرازی: در کلاس صداسازی ما تمرین‌هایی به شاگرد می‌دهیم که به خیال خودمان راحتتر بتواند تقلید کندواین یعنی دور باطل. هنرجویی که باهوش باشد از معلم سؤال می‌کند. معلم هم بجای دادن پاسخ صحیح در واقع گره ای روی گره قبلی می‌زند.
هنرجو می‌گوید زدن این تحریرها که توأم با باریک کردن زورکی صداست برایش سخت و طاقت‌فرساست. آن وقت ما تمرین‌های جدیدتری به او می‌دهیم تا مثلاً بتواند همه چیز صدایش را به همان شکلی که مورد نظر ماست دربیاورد.
در حالی که فقط کافی است بجای تقلید و تکرار به دریای بی‌انتهای فرم نزدیک شویم. در آواز بجای تقلید باید به مقولۀ فرم پرداخت.

ایرنا: فرم در آواز ایرانی چیست؟
شیرازی: فرم در مفهوم کلی، همان چیزی است که نظم را در شعر حافظ و مولوی را به وجود آورده و آن را جاودانه ساخته است.
در حقیقت فرم، همان چیزی است که از دل شعر کهن و کلاسیک فارسی، نیما یوشیج را به ارمغان آورده است.
در آواز ایرانی هم فرم، زاینده و مولد هنرمندی چون استاد غلامحسین بنان بوده است. فرم یک چشمۀ جوشان و همیشه جاری است. نظم و انضباطی که در آثار مختص هر هنری می‌بینیم، فرم را در آن هنر تشکیل می‌دهد. ما اگر به هنرجو بجای آموختن تحریرهای خودمان یا استاد قبلی‌مان، فرم تحریر زدن را بیاموزیم آن وقت هنرجو راه خودش را در آواز پیدا خواهد کرد. همین طور است اگر فرم شعرخوانی را به هنرجو بیاموزیم. در واقع سال‌هاست چرخۀ آموزش آواز در این دیار توی دور تکرار افتاده است. ما به هنرجو فرم نمی‌آموزیم بلکه مُشتی اتود در قالب آواز در فلان دستگاه یا حداکثر در قالب کلیت ردیف به او می‌آموزیم. برون‌داد این رویه هم کاملاً از پیش مشخص است: تقلید و تقلید و تقلید.
فرم یعنی دقت در جزئیاتی که خودش زیرمجموعه برخی کلیات در آواز ایرانی است. کلیات آواز ما را فراگیری ردیف آوازی تشکیل می‌دهد که شامل شناخت دستگاه‌ها و آوازها و گوشه‌هاست. جزئیات آن هم همان چیزهایی است که ذره ذرۀ ساختمان این هنر را شکل داده است. مانند متر آواز، گردش ملودیک، جمله‌بندی تحریر و البته قبل از آن هم لایه‌بندی تحریر، شعرخوانی، آکسان‌بندی، پیانو فورته، حفظ تونالیته و شخصیت صدا در سه نقطۀ بم، میانی و اوج آن و بالاخره طراحی آواز و دیگر موارد. با شناخت یکایک بخش‌ها و جزئیات فرم و سپس کاربردی کردن دانشی که از مقولۀ فرم به دست آورده‌ایم می‌توانیم به یک گنج تمام‌ناشدنی دست پیدا کنیم. شرطش هم این است که از امروز بپذیریم آواز ایرانی با وضعیت فعلی‌اش تقریباً به انتهای خط رسیده است. وقتی نقص را بپذیریم خود به خود به سوی کمال حرکت خواهیم کرد.

ایرنا: یعنی به نظر شما جایگاه بنان در آواز ایرانی هم‌سنگ جایگاه نیما در ادبیات معاصر است؟
شیرازی: بله بنان بی‌شک همان کاری را با این هنر کرد که نیما یوشیج با شعر کرد. پس به جرات می‌توان بنان رانیمای آواز ایرانی دانست.
او بود که به گلپایگانی، شجریان، نادر گلچین و ایرج قدرت و جسارت پرواز و پریدن در آسمان هنر آواز را ارزانی داشت. اگر بنان نمی‌بود، بدون شک این هنرمندان یا در آواز ظهور نمی‌کردند یا اینکه دست کم به گونه‌ای دیگر در این عرصه هنرنمایی می‌کردند. هرچه بود بنایی بود که بنان به درستی گذاشته بود.
بنان صدای آواز مدرن ایرانی بود. اما شوربختانه نامش آنچنان که سزاوارش بوده پاسداری نشد. نام بنان و افکار و آثارش نیز مثل بسیاری دیگر از هنرمندان راستین زیر غبار زمان گم شده و نیازمند غبارزدایی است.

ایرنا: با توجه به صحبتهای شما باید گفت که شما فرم و خلاقیت را بر بسیاری از مقولات دیگر ارجح می‌دانید. با این حساب شما چه جایگاهی برای ردیف به عنوان مهمترین دارایی موسیقی ما در دوشاخۀ ساز و آواز قائل هستید؟
شیرازی: ردیف، نقشۀ راه است. اما آن هم باید آسیب‌شناسی شود. البته نه آسیب‌شناسی خود ردیف، بلکه آسیب‌شناسی پیرامونی‌اش، از نظر مشکلاتی که در این سال‌ها پیرامون ردیف شکل گرفته و به نوبۀ خودش در حال آسیب‌زایی مکرر است.
الان همین دوستان بیش از سه دهه است که دارند چیزی را با عنوان‌هایی مثل ردیف طاهرزاده تدریس می‌کنند. خب تا جایی که من می‌دانم استاد سیدحسین طاهرزاده چیزی به عنوان ردیف از خودش به یادگار نگذاشته است یا حداقل من در طول سه دهه فعالیت در عرصه موسیقی و آواز ایرانی آن را ندیده‌ام.

ایرنا: پس چگونه است که این شیوه امروزه به یکی از مهم ترین شیوه های تدریس آواز تبدیل شده است؟
شیرازی: ماجرا از این قرار است که آقای محمدرضا شجریان سه چهار آوازی را که از استادش زنده‌یاد نورعلی خان برومند به نقل و روایت از طاهرزاده آموخته بوده با آموزه‌هایی تحت تأثیر ردیف آوازی به روایت استاد زنده‌یاد دوامی مخلوط کرده و این وسط، با توجه به توانایی‌ها و فیزیک حنجره خودش در تمام هفت دستگاه و پنج آواز، مطالبی اتود مانند را به شاگردان قدیم خودش آموخته است.
خب اینکه ردیف طاهرزاده نمی‌شود. حداکثر می‌توان آن را شیوۀ استاد شجریان نامید و نباید فراموش کنیم که ایشان در آوازخوانی تحت تأثیر طاهرزاده هم قرار داشته است. خود من در آیین آواز وقتی هنرجوی جوانی برای خواندن روی صحنه به‌ من مراجعه می‌کند، طبیعی است بپرسم به چه شیوه‌ای آواز می‌خوانَد.
خیلی‌های‌شان درجا جواب می‌دهند: طاهرزاده می‌خوانم و منظورشان این است که به شیوه این استاد بزرگ آواز می‌خوانند.
خب اولش آدم خوشحال می‌شود و تصور می‌کند که این جوان‌ها رفته‌اند و از روی صفحه‌های استاد طاهرزاده، آوازهای فاخر ایشان را تمرین و بازخوانی کرده‌اند. ولی به محض اینکه امثال همین هنرجوها دهان باز می‌کنند مشخص می‌شود که شاگردان نسل دوم و سوم استاد شجریان هستند و در واقع نه ادای خود شجریان، که ادای شاگردان نسل‌های بعدی او را درمی‌آورند. یعنی چند دهه است که کار و بار آوازخوانی در این ملک به ادا درآوردن کشیده است. این هم جلوۀ تلخ دیگری از ابتذال است. 

ایرنا: اما نباید تمام روشهای آموزشی قدما و نسلهای قبل را زیر تیغ انتقاد گرفت.
شیرازی: بله. مثلاً کارنامۀ سیدحسین طاهرزاده یکی از نقاط اوج آواز ایرانی است. دقتی که او به مقولۀ فرم در آواز کرد در نوع خودش نقطه عطفی در تاریخ معاصر این هنر بود. همین راه را بنان با شیوه، پسند و سلیقۀ خودش به شکل دیگری ادامه داد و آن صدای فاخر را از خود به یادگار گذاشت. طاهرزاده شاید نخستین کسی بود که به وسیلۀ دستگاه فنوگراف که از دوستش گرفت صدای خود را ضبط می‌کرد و می‌شنید و در تصحیح و ارتقای صدا و آوازش برمی‌آمد. این، چیزی به غیر از توجه به مقولۀ فرم نیست. آن وقت ما سه چهار دهه است که حداکثر دوازده اتود آوازی را داریم به هنرجویان آموزش می‌دهیم و در کنارش هم شبه مهارت‌هایی را به اسم صداسازی چاشنی آن کرده‌ایم. ولی کیست که نداند آواز گرانسنگ ایرانی در این دوازده آواز خلاصه نشده است. آواز ایرانی یعنی ده‌ها شیوه و صدا. یعنی هنرمندان بزرگی که عمری را پای این کار گذاشته‌اند و سر آخر شده‌اند ظلی و قمر و روح‌انگیز. آن وقت ما سال‌هاست به بزرگ‌نمایی یک نام و صدا و شیوه مشغولیم و در حال فروکاستن و کوچک‌سازی هنری به این عظمت به نام آواز ایرانی هستیم.

https://www.irna.ir/news/83773609/%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%AC-%D8%AA%D9%82%D9%84%DB%8C%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-%D8%A2%D9%88%D8%A7%D8%B2-%D8%A2%D8%BA%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%A8%D8%AA%D8%B0%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D8%B3%D8%AA

  • علی شیرازی
  • ۰
  • ۰

علی شیرازی ـ خواننده و مدرس آوازـ با ایسنا مطرح می‌کند:

 

ابتذال آواز ایرانی

برای نجات آواز ایرانی هنوز دیر نیست

یک خواننده موسیقی ایرانی با اعتقاد بر اینکه «ابتذال آواز، نتیجه قطعی و بی‌بروبرگردِ نقدناشدگی آن است»، در عین حال تاکید می‌کتد که «برای نجات آواز ایرانی هنوز دیر نشده، هنوز فرصت هست، اگر بخواهیم و فقط اندکی همت به خرج دهیم.»

به گزارش ایسنا، علی شیرازی ـ خواننده، مدرس آواز و پژوهشگر موسیقی ـ در مصاحبه‌ای می‌کوشد به اختصار، علل و عوامل ابتذال در آواز را واشکافی و بررسی کند. او همچنین از ابتذال در آموزش آواز سخن می‌گوید و در عین حال راه حل پیشنهادی خود برای رهایی از این امر را برمی‌شمرد.

نقد ناشدگی یکی از دلایل اصلی از بین رفتن اصالت موسیقی ایران

شیرازی در ابتدا درباره با بیان اینکه مدت‌ها است همه از بی‌مخاطبی و کم‌مخاطبیِ این هنر باخبر شده‌اند، در عین حال می‌گوید: بگذریم که این سال‌ها آواز چندانی هم عرضه نمی‌شود. اگر هم آوازی تولید و توسط شبکه‌های اجتماعی محدود و معدودی عرضه شود، رسانه‌های رسمی و مهم از کنار آن به سادگی می‌گذرند و نادیده‌اش می‌گیرند. ریشه اصلی این امر هم ابتذالی است که رسانه‌های رسمی در آن نقش اساسی داشته‌اند.

شیرازی اضافه می‌کند: در پی اشتباه‌های تعمدی و آگاهانه و ناآگاهانه که البته ریشه در چند دهه دارد، عده‌ای جوان در دهه‌های ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ با کلی تبلیغات از سوی گروهی خاص معرفی شدند. بعد به جامعه اینگونه القا شد که این چند نفر، وارثان بر حق آواز ایرانی هستند. در ادامه آن چند جوان با خواندن چند تصنیف به شهرت رسیدند و در گام‌های بعدی به وضوح مشخص شد که آوازخوان نیستند. همین چند خواننده در مراحل بعدیِ ورودشان به بازار، با رویکرد به موسیقی پاپ، مدعی شدند که آواز و تصنیف ایرانی دیگر مخاطب ندارد و این، مغلطه‌ای آشکار بود. ضمن اینکه معرفی‌کنندگان و حامیان آنها در همه حال به حمایت‌شان ادامه دادند. نتیجه این شد که امروز هنر ملی آواز و تصنیف در موسیقی دستگاهی دیگر اصالت گذشته خود را ندارد و حتی نگاه‌ها به آن مانند سابق نیست.

این خواننده درباره تأثیر نقد نشدن روند طی شده آواز در این سال‌ها بیان می‌کند: بن‌بست سختی که در موسیقی و آواز ایرانی با آن برخورد کرده‌ایم نتیجه محتوم نقدناشدگی آن است. در واقع هر قدر به دلایل تاریخی و اجتماعی، جامعه ما با «نقد» بیگانه است، موسیقی و آوازمان که بر پایه روابط «مراد ـ مریدی» و مدح و ستایش بی‌چون و چرای نخبگان و مدرسان و استادان توسط شاگردان، دوستداران‌ و از همه مهمتر رسانه‌ها بنا شده، بسی بیش از سایر ارکان بقیه جامعه با نقد بیگانه است. همین مسأله به طور تاریخی و مزمن باعث شده تا هر مدت و دوره‌ای که سکان موسیقی به دست عده‌ای از هنرمندان می‌افتد و گروهی خاص با اقبال نسبی یا کلی جامعه روبه‌رو می‌شوند، فقط به شنیدن حمد و ستایش عادت کنند و آن را انتظار بکشند و بالطبع، از فرهنگ نقد به دور باشند.

او ادامه می‌دهد: این نقدناشدگی حالا به بدترین شکل خودش را به رخ می‌کشد. مدتی طولانی دیدگاه‌های حزبی، جناحی و ایدئولوژیک نیز همواره و بخصوص در دهه‌های اخیر پشتوانه هنرمندان و خوانندگانی خاص بوده که اصلاً نهادهای رسمی و جناحی اجازه نقد در رسانه‌های تحت مدیریت خودشان به «اینگونه آثار و سازندگان و عواملش» را نداده و نمی‌دهند. حتی دیده‌ایم برخی از کارگزاران این رسانه‌ها از طریق رایزنی، نفوذ و تأثیری که در رسانه‌هایی که با خودشان تفاوت ماهوی دارند فرصت نقد شدن را از آثار تحت‌الحمایه گرفته‌اند.

ویژگی‌ها و مظاهر ابتذال در آواز ایرانی چیست؟

او پاسخ می‌دهد: به راحتی صدایی با بالاترین عیار در خوانندگی را که صدای معیار است و بهترین محمل برای آموختن تکنیک‌های آوازی از دور خارج کردیم. بعد هم دیدیم حلقه‌ای مهم، مفقود شده و خب، هنرجو برای تولید صدا پرسش‌هایی دارد که باید در مقام جواب دادن به آن‌ها برآییم. بنابراین با دست و پا کردن مقوله صداسازی شروع کردیم به تولید صداهای ساختگی و مصنوعی و اسمش را هم صداسازی برای فلان مکتب گذاشتیم. اکنون چند دهه است که ابتذال به بخش آموزش آواز هم سرایت کرده و اصلاً بخش مهمی از مقوله هنر آواز در سال‌ها و دهه‌های بعدش از محل همین آموزش‌های غلط ترویج پیدا کرده است.

این مدرس آواز سپس اظهار می‌کند: همین که با احتمالی با درصد بسیار بالا بتوان کیفیت و لحن صدای کسی را که تا حالا صدایش را نشنیده‌ای تنها با دانستن نام استادش پیش‌بینی کنی، عین ابتذال است. مگر می‌شود از تکنیک در آواز حرف بزنیم و اسمی از بنان نیاوریم؟ اوج تکنیک توأم با گرمی و لطافت و حفظ وحدت تونالیته در سه جای مختلف صدا یعنی بم، میانه و اوج خواندن را در بنان می‌بینیم. قدرت شعرخوانی بنان هم که بی‌نیاز از گفتن است و به همگان اثبات شده است. آن وقت ما فقط دودستی بچسبیم به یک شیوه که پس از چند دهه همه چیزش نخ‌نما شده و مدام بخواهیم شیره آن را بدوشیم در حالی که نا و نفسی به آن نمانده است. تعجب من از برخی دوستان مدرس و مروج این شیوه غالب است، اینکه به چه چیزی دلخوش کرده‌اند که جلوی تداوم این مسیر اشتباه را نمی‌گیرند؟ حالا که دیگر همه چیز آشکار شده و چیزی بر کسی پنهان نیست.

او بیان می‌کند که «شعرخوانی غلط همراه با غلط‌های گفتاری ـ دکلاماسیون نادرست ـ و نیز غلط‌های نحوی که ناشی از بی‌سوادی یا کم‌اطلاعی ادبی است. اینکه موقع خواندن توجه نمی‌کنیم که دوستی در فلان مصراع از فلان بیت حافظ چگونه باید تلفظ شود. آیا «یا»ی آخر آن یای وحدت است به معنی یک دوست؟ یا منظور حافظ دوستی به معنای دوست داشتن و محبت کردن بوده است. نگاه پیش پاافتاده به مقوله شعر به عنوان یکی از دو بال پرواز در آواز ایرانی متأسفانه مسأله‌ای دامنه‌دار بوده است. همچنین است ارائه آهنگ گفتاری غلط که نمونه‌اش را در تلفظ کلمه دوستی عرض کردم. متأسفانه دوستان سال‌هاست که دانسته یا نادانسته هنر گران‌سنگ آواز را کوچک شمرده و کوچک جلوه داده‌اند.»

شیرازی از تقلیل دادن و فرو کاستن آواز به یک جمع و یک سلیقه محدود سخن می‌گوید و اضافه می‌کند: وقتی یک شاخه از درخت تنومند موسیقی و آواز را بخواهیم کلیت و تمام آن جلوه دهیم خود به خود وارد امر مبتذل و وادی ابتذال شده‌ایم. مدام باید برای اثبات دروغی که به خود گفته‌ایم دروغ‌های جدیدی دست و پا کنیم و به خورد خودمان بدهیم. وقتی هم دروغ خودمان را باور کنیم درصدد ترویج آن برمی‌آییم. مگر یک شاخه را چقدر می‌توان بزرگ جلوه داد؟ شک نکنید که یک علت مهم سقوط امروز آواز، آویختن به شاخه‌ای بوده که تمام موسیقی و آوازمان را به زور بارِ آن کرده‌اند. مگر یک شاخه چقدر توان و تحمل دارد که سنگینی بار یک درخت ریشه‌دار را تاب بیاورد؟

نادیده گرفتن هنر گران‌سنگ تصنیف‌سازی

او این بار اینگونه شروع می‌کند: این مشکلات در مرحله بعدی نادیده گرفتن هنر گران‌سنگ تصنیف‌سازی و تصنیف‌خوانی است. وقتی هم که ناتوانی ما در ارائه درست تصنیف روشن شد، بهانه‌تراشی‌های مد روز و رویکرد به پاپ‌خوانی در حالی که در اصل خود این آقایان توی گود این‌کاره نبوده‌اند. اصل این انحراف هم از روزی شروع شد که تصنیف و ترانه‌خوانی را دست کم گرفتیم؛ یعنی بر اساس باوری غلط می‌گفتند فلانی، شما که آواز خواندن برایت سخت است بهتر است تصنیف و ترانه اجرا کنی که مشتری بیشتری هم دارد. در حالی که ارائه برخی تحریرهای تصنیفی از تحریرهای آوازی هم سخت‌تر و تکنیکی‌تر است. نمونه‌اش تحریرهای «من از روز ازل» و «کاروان» با صدای استاد بنان و برخی تحریرهای تصنیفی ایرج، گلپایگانی، افتخاری و بسطامی است.

شیرازی اضافه می‌کند: نوع دیگر ابتذال در تدریس آواز هم بسنده کردن به ردیف خوانی و ردیف‌آموزی و غفلت از آموختن هنر خوانندگی است. در حالی که ردیف مهمترین پایه موسیقی ما است؛ چه در ساز و چه در آواز. ولی صرف آموختن آن نوازنده و خواننده تربیت نمی‌کند؛ یعنی ردیف شرط لازم است اما کافی نیست. کوچک و بی‌اهمیت شمردن مقوله زیبایی صدا و تأکید غلط یا دست کم نابسنده بر خوب خواندن. خوب خواندن موقعی در کمال ارائه می‌شود که یک خواننده خوش‌صدا مطلب آوازی، تصنیفی و موسیقایی را بخواند. بقیه، فقط می‌خوانند؛ یعنی همین وضعی که امروز می‌بینیم و چون همین افراد امکانات ماندن را دارند آن وقت برای توجیه خود و بالا کشاندن خودشان می‌گویند که موسیقی ایرانی مخاطب ندارد. در واقع درست هم می‌گویند؛ یعنی آن «موسیقی ایرانی»ای که آنها تبلیغش را می‌کنند و سنگش را به سینه می‌زنند مخاطب ندارد.

او درباره ابتذال در تدریس می‌گوید: یعنی اینکه یک مدرس آواز، تمام دانسته‌های خود را وحی منزل بداند، در تکمیل و تصحیح آن‌ها برنیاید و خاستگاه آوازی خودش و مرادش را بی‌نقص و بری از نقد بداند. این تازه در صورتی است که یک مدرس، صلاحیت تدریس را داشته باشد. اکنون متأسفانه بسیاری از جوانانِ با صداها و شیوه‌های خام و ناپرورده را داریم که بی‌آنکه خود به درستی مراحل آموزش آواز را گذرانده باشند، در فضاهای مجازی و حقیقی به تدریس مشغولند و به تبع آن تمامی نقایص صدا و آواز خود را به هنرجو منتقل می‌کنند. آدم وقتی این به اصطلاح آموزگاران آواز را می‌بیند به این فکر می‌کند که اینان به جای اینکه به فکر تدریس آواز باشند، فقط به فکر مدرس شدن و پول درآوردن و کسب نام از این راه هستند. یعنی به آموزش آواز بیش از هر چیزی به چشم یک حرفه می‌نگرند.

شیرازی ادامه می‌دهد: کار بسیاری از این مدرسان ترویج باریک‌خوانی و مقلدپروری است. طبیعی است که هنرجو وقتی راه درست تولید صدا را که به واقع بهینه‌ترین، در دسترس‌ترین و ساده‌ترین روش تولید صداست نیاموزد همواره در تولید صدایش با مشکل فیزیکی، جسمی و پزشکی و بهداشتی روبه‌رو خواهد بود. در واقع ـ بیشتر ـ کسانی دم از مقوله صداسازی می‌زنند که خودشان هم با تولید صدا مشکل دارند.

او تصریح می‌کند: ابتذال در تدریس به جایی رسیده که هر جوان ناپخته و گاه فاقد شغلی به خودش اجازه می‌دهد در فضای درندشت مجازی دکانی برای خودش راه بیندازد. نمونۀ صداهای ناپخته‌ای را که ادعای تدریس و استادی دارند به راحتی می‌توان در شبکه‌های اجتماعی و کانال‌های این استادان و مدرسان خودخوانده دید. 

«امروز با کوهی از اشکال در جامعه آوازی و موسیقایی‌مان طرفیم. یکی از مهمترین دلایل رکود موسیقی و آواز ما نیز بی‌توجهی به آسیب‌هایش بوده است.

ما با مشتی آدم اشتباهی طرفیم که راه را برای هنرمندان و مدرسان راستین تنگ کرده‌اند. چرا که امروز در نبود فرصت و فضای برابر برای همه آدم‌های بالقوۀ موسیقی و آواز، هر کسی که بیشتر دیده شود خود را به عنوان هنرمند هم جا می‌زند.

ابتذال در آواز و تدریس آن یعنی اینکه هنرجو نداند و نتواند صدایش را سالم به بیرون از دهان هدایت کند. یعنی صدا در گلو و دهان گیر داشته و تولید آن با فشار و انقباض گلو و دهان همراه باشد. حتی می‌بینیم که نادانستگی تکنیک‌ها به فشار بر سر هنرجو که همان خوانندۀ آتی است می‌انجامد. همچنین است بیگانگی با شناختن حجم مفید صدا و رسیدن به تکنیک‌های درست و دقیق ارائه این حجم مفید که در صدای هر شخص با توجه به فیزیک و شکل اندام و سر و سینه او متفاوت است. اصلاً هر کسی حنجره خاص خودش را دارد و به همه نمی‌شود یک نسخه و یک الگو و مدل را تجویز کرد.»

ساختار جزیره‌مانند میان صاحبان و وارثان سبک‌ها

به اعتقاد این پژوهشگر موسیقی «در سال‌های منتهی به امروز ساختار جزیره‌ مانند میان صاحبان و وارثان سبک‌ها و مکتب‌های آواز، از جمله موارد کاسته شدن از اصالت آواز ایرانی است.» او ادامه می‌دهد: متأسفانه هر کدام از باورمندان و دوستداران این مکتب‌ها، سبک‌ها و نام‌های آوازی در اوج تعصب، فقط خود و پیشینیان‌شان را برحق می‌دانند. هر کدام خود را در جزیره تنهایی‌شان در این برهوت دنیای مدرن که هیچکس به هیچکس نیست زندانی کرده‌اند و به خیال خودشان دارند به آواز مطلوب و برتر می‌پردازند.

شیرازی اضافه می‌کند: وقتی می‌گوییم فلان استاد یا خواننده بی‌همتا است که خب هر خواننده‌ای باید بی‌همتا باشد؛ یعنی شبیه کسی نباشد، این اشکالی ایجاد نمی‌کند ولی وقتی هدف از این بزرگ‌نمایی، تحقیر و تخفیف بقیه استادان و هنرمندان باشد ناپسند و مخرب خواهد بود. برخی دیگر هم داشتن صدای زیبا را لازمه آواز خواندن نمی‌بینند، حال حسابش را بکنید فقط همین یک قلم را از آواز کسر کنیم. چه چیزی از آن باقی خواهد ماند؟ از طرفی افرادی هم پای‌بندی به ردیف را چندان لازم نمی‌دانند.

او تصریح می‌کند: کسی حواسش نیست که آواز و موسیقی ایرانی در بدترین دوره حیات خودش در دوران معاصر به سر می‌بَرَد. انگار کسی نمی‌داند که اگر اختلاف‌ها و تعصب‌های خانه‌برانداز را کنار بگذاریم می‌توانیم با همدلی دوباره آواز را روانۀ هر کوی و برزن کنیم و از آن غبارزدایی به عمل آوریم.

«در این میان آنچه جایش به واقع خالی است نگاه واجد حقیقت و واقعیت است. خب معلوم است که داشتن نگاهی حقیقی و واقعی به هر عرصه و زمینه‌ای ـ در اینجا رشته‌های هنری موسیقی و آواز ایرانی ـ نتیجه نقد مدام آن رشته آن هم توسط اهل فن و افرادی به دور از نگاه سلیقه‌ای و متعصب و متصلب خواهد بود. اما راستی راستی چه کسی در این دیار از نقد خوشش می‌آید؟ کیست که فقط خودش را آماده شنیدن مدح و تعریف و ستایش نکرده باشد و با کوچکترین انتقادی نگاه اخم‌آلودش را روانه روح و جسم شخصی که انتقاد کرده نکند؟»

نامهارت چیست؟

او واژه نامهارت برای تبیین و توجیه ابتذال پیشنهاد می‌کند و توضیح می‌دهد: برای توضیح «نامهارت» لازم است قدری درباره چیزهای دیگری توضیح دهم. خب مهارت را که همه می‌دانند و در موسیقی آوازی زمانی است که هنرجو از ابتدا به شکل تئوریک و عملی با آن آشنا شود و در پی کسب آن با بهترین کیفیت ممکن در خودش باشد.

این مدرس آواز در ادامه درباره شبه مهارت می‌گوید: آن است که کسی به شکل ضمنی هنری را دنبال کند. مثلاً همه ما کسانی را می‌شناسیم که در یک رشته واقعاً به مهارت رسیده‌اند. مثلاً دوبلوری در اندازه‌های استاد منوچهر اسماعیلی یا زنده‌یاد ژاله کاظمی. ضمن اینکه همین دو عزیز در رشته‌های دیگری هم گاه و بیگاه فعالیت می‌کردند. از هنر دومی و فرعی می‌توان با عنوان شبه مهارت یاد کرد. ولی نامهارت، مهارتی اشتباهی است که معمولاً شخص ناماهر فقط در اثر تکرار و روزمرّگی به آن رسیده است. یعنی یا در بخش تئوریک یا در بخش عملی و گاه هر دو لنگ می‌زند. فقط اصرارش در تداوم یک کار باعث رسیدن او به مهارت‌هایی ظاهری که حتی شبه مهارت هم نیستند و همان نامهارت‌اند، شده است.

شیرازی ادامه داد: در هنر آواز هم وقتی به شکل طوطی‌وار مطلبی را یاد بگیریم و نخواهیم یا نتوانیم به کُنه آن برسیم، پس از مدتی با انبوهی نامهارت همراه و دمخور خواهیم شد. وقتی هم این نامهارت‌ها را در مسیری توأم با ابتذال به کار بگیریم و به هر شکلی از اقبال نسبی و کلی روبرو شویم، امر بر ما و دوستداران فرضی ما مشتبه می‌شود که ماهر و کاربلدیم. اینگونه است که پس از چند دهه آواز و موسیقی ما اصالت خود را از دست می‌دهد. در واقع تقلید صوری و ظاهری یا همان طوطی‌وار که با تقلید در قالب فرم و تقلید از فرم متفاوت است، نوعی از نامهارت را شکل می‌دهد و نامهارت هم از جمله به خلق محصولات هنر سطحی می‌انجامد. امروز شاهد نوعی از موسیقی پاپ هستیم که با صداهای باریک و غیرطبیعی هنرجویانی که قبلش کوشیده بودند آواز ایرانی بیاموزند و با توجیه نداشتن مخاطب موسیقی آوازی و تصنیفی کوشیده‌اند با زدن نعل وارونه و در اصل، ناتوانی در آن نوع خوانندگی به این نوع موسیقی پاپ رو کنند.

او در پایان درباره راه حل پیشنهادی خود برای این امر گفت: باید آنقدر شجاعت و جسارت داشته باشیم که به نوعی نقد از درون برسیم. از تعصب و فرومایگی در هنر دست برداریم و واقعیت را عریان ببینیم. مطمئن باشید که اگر اهل موسیقی و آواز به همدلی برسند مشکلات رسمی و موانعی که نهادها بر سر راه این هنر گذاشته‌اند رفع می‌شود. اصلاً بسیاری از این موانع و مشکلات تا امروز مشمول مرور زمان شده و تمام شده‌اند و رفته پی کارشان! اما کینه‌ها هنوز سر جای‌شان نشسته‌اند. ولی خب قرار نیست که کینه‌ها ابدی باشند! باید ابتدا مدرسان و پیشکسوتان و استادان بپذیرند که هر شیوه و صدای قدیمی‌ای در آواز، حسن‌های منحصر به خودش را دارد. بعد باید این حسن‌ها را به هنرجویان تجویز کنند. نه تمام خوب و بد یک صدا و شیوه یا بنا به آن قول قدیمی آش با جایش را. برای نجات آواز ایرانی هنوز دیر نشده، هنوز فرصت هست، اگر بخواهیم و فقط اندکی همت به خرج دهیم.

انتهای پیام

  •  خبرنگار نگار ذکایی
  • دبیر علیرضا بهرامی

لینک:

https://www.isna.ir/news/99020805968/%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D8%AC%D8%A7%D8%AA-%D8%A2%D9%88%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%87%D9%86%D9%88%D8%B2-%D8%AF%DB%8C%D8%B1-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA

برچسب‌ها:

  • علی شیرازی